کاش میدانستی دنیا با همه وسعتش بی تو جایی
برای ماندن ندارد اشک چشمانم هر شب سراغت را
از کویر گونه هایم می گیرند ای که دیدگانم از تنهایی تو
الفبای اشک ریختن را آموخته اند و لحظه های گریانم
با کوچ تو روان گشته اند؟
چرا از کوچه دلتنگی هایم گذر نمیکنی و برای
چشمان مانده به راهم دستی تکان نمی دهی؟
بی تو قناریها خوش آواز نیستند
و آسمان چشمانم همیشه بارانی است
دلخسته از امروز و فردای بهارم چیزی شبیه باد و باران کوله بارم باران نمی بارد ولی امشب به جای یک آسمان بی تو نشستن گریه دارم در دفتر بی سرنوشتیهای دنیا من چکنویس برگهای روزگارم شیرین تویی. فرهاد باشم یا نباشم یک بیستون سرد و خالی درد دارم
به جرم اینکه خیلی ساده بودم/ به زندان دلت افتاده بودم / اگر چه حکم چشمانت ابد بود/ برای مرگ هم آماده بودم
این رو بدون که هر وقت دلم برات تنگ میشه میرم پشت ابرها و آروم گریه میکنم پس بدون هروقت بارون میاد دلم برات تنگ شده عزیزم....
تو را گم کرده ام امروز
و حالا لحظه های من
گرفتار سکوتی سرد و سنگینند
و چشمانم
نمی دانی چه غمگینند
چراغ روشن شب بود
برایم چشمهای تو
نمی دانم چه خواهد شد
پرازدلشوره ام
بی تاب و دلگیرم
کجا ماندی ؟
که من بی تو هزار بار در هر
لحظه می میرم
وای یاسمین جون چقدر احساسی~!!!!!!
سلام
خیلی زیبا و تاثیر گذار بود...
خیلی دلنشین و نرم....
همیشه به شادی...
یاعلی
تاتا
دیروز را سوزاندیم برای امروز ؟ امروزمان را گذراندیم برای فردا و فردایمان دیروزی دیگر !!! این است بازی پوچ ما انسانها
سلام یاسمین جونم خوبی؟ ببین من بیخیال همه چی شدم تو هم خودتو به بیخیالی بزن تازگیا من به این نتیجه رسیدم که هیچی بیشتر از خود آدم ارزش نداره
سلام
ممنون که اومدی .
ای کاش کسی که همواره به یادش هستیم.اوهم به یاد ما میبود.
آپم.
یا علی.
باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش ...
سلام..
بالاخره ۱ سری به من هم زدی البته که من هم دیر به دیر آپ میکنم...
ممنون که اومدی . خوبید؟
یه حس عجیبی تو این جملات بود. منو برد به اون دورانی که عاشق بودم و عجب حال و هوایی بود. اونم رفت و برنگشت.
ای کاش می دانست!!!!
سلام دوست من
وبلاگ زیبایی دارین
به من هم سر بزنید
خوشحال میشم
منتظرتم
اگر به خانه من آمدی
برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه تا ازآن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
عکسهایی از مزار ناصر عبداللهی عزیز همراه با شعر حک شده بر سنگ و ترجمه آن
در وبلاگ ناصریا
پذیرای حضور سبز شما هستیم
یاسمین جان وبلاگ بسیار تابسیار عالی داری
و کسی گفت: سلام
با هزاران بوسه ... از سر شادی ذوق ... با هزاران لبخند
و کسی گفت: سلام
با نگاهی پرز زیبایی و مستی و غرور
با شتابی خوانا
با هزاران نکته ... با هزاران تکرار
و کسی گفت: سلام
من به او خندیدم و بر کوچه ی مجهول نگاهم آرام
با تمامی شادی
با تمامی لبخند
من به او گفتم آرام : سلام
که بهار
با هزاران امید ... در راه است !
****************************************
و میدانم که زیباترین لحظه های امسال از آن توست
ای دوست
یاسمین:
ناز پرورده تنعم ره به جایی نبرد
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
امیدوارم اسمون دلت یه روز افتابی بشه.در پناه هو
سلام . خوبی ؟ با احساس نوشتی . راستی منم به روزم . یه داستان نوشتم به نام گرگ و میش . دوست داشتی بیا بخونش . موفق باشی
تنهایی رنج غریبی است نازنین...