حرفهــــــــــای یه دختــــــــــر غمگین

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تقدیم به همه کسانی که جوابشان بی وفائی یار بوده است. . . . . . . . . . . . . . .

حرفهــــــــــای یه دختــــــــــر غمگین

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تقدیم به همه کسانی که جوابشان بی وفائی یار بوده است. . . . . . . . . . . . . . .

 

فرنوش عزیز سلام

شاید باورت نشه اما خیلی منتظرت بودم که بیای

خیلی خوشحالم کردی

مطالبی رو که نوشته بودی خوندم خیلی زیبا بود و غم انگیز

نمی دونم چی باید بگم...

فقط میگم غمهات کوتاه

 

 

۵۵۲

 

                           امشب در خلوت تنهایی ام آهسته آهسته بی تو گریستم

کاش صدای هق هق گریه ام را باد به تو می رساند

تا بدانی که بی تو چه می کشم...

کاش قاصدک به تو می گفت که در غیاب تو

رودی از اشک به راه انداخته ام...

و کاش پرنده ی سوخته بال عاشق از جانب من

به تو این پیغام را می رساند که:

امید و آرزوهایم بی تو آهسته آهسته

در حال فروریختن است....

 

۵۵۱

 

بی قرار توام و در دل تنگم، گله هاست .......

آه ، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست ......


مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب! ......

 در دلم هستی و بین من و تو ...... فاصله هاست ....

 

۵۵۰

 

حکایت جالبیست که هرگز فراموش شدگان ؛

فراموش کنندگان

را فراموش نمی کنند . . .

 

۵۴۹

 

 

دیشب به یاد تو تنها گریستم


مستانه گریه کردم، دریا گریستم


طوفان غم چو داد گلستان دل به باد


بر حال پر پر گلها گریستم


من بودم و خیال تو در نیمه های شب


بر بخت خویش و این دل شیدا گریستم


بیخود شدم ز گریه و رفتم به اشتیاق


معراج دل نمودم و آنجا گریستم


در جستجوی او ، من آواره ابروار


بر کوه و دشت و دامن و صحرا گریستم


بر زورق دلم شب تیره به موج غم


پنهان به آه بود و پیدا گریستم


هر چند نکته سنج و سخن آورم ولیک


شب در خیال لعل شکر خواب گریستم


موسی به عشق روی تو خودش بود تا سحر


تنها ترانه گفتم و تنها گریستم

 

 

۵۴۸

 

                                    به پاس دوستی

 به پستوی خاطراتت سری بزن

آنقدر از کلمه ها دور بوده ای که برخی از واژه ها

سالهاست خوابیده اند

از دوستت دارم شروع کن

این بهترین کلام برای شروعی دوباره است

برای کسانی می نویسم

 که در تن خسته و رنجورم با نیروی عشقشان

حس نشاط و زندگی را آفریدن

برای کسانی می نویسم

که تنها با کلامشان آشنایم و با چهره شان بیگانه

فقط این را می دانم

که کسانی هستند که نور امید را در دلم کاشته اند

امیدوارم که همیشه شاهد حضورشان باشم

به نوعی دوست داشتم تشکر کنم از

همه دوستان

*همتون رو دوست دارم*

 

 

 

۵۴۷

 

اگر آنروز می دانستم که در قلبت پرپر میشوم روزی

 

هرگزدل نمی دادم  به تو اینگونه با مستی

 

که هستی را فدا سازم برای قلب نا چیزت

 

خزان شد قلب من با آنهمه برگ وبهارش

 

خشک شد پژمرد آن گلهای نوپایش

 

کنون با قلبی از اندوه وحسرت آرزومندم که برگردم

 

به آنروزی که از زنجیر و عشق و آرزوهایت رها بودم

 

ولی افسوس ....

 

ولی اندوه ...............