امروز که در کنار پنجره اتاقم زانوی غم بغل کرده بودم وبه باغچه خشکیده
نگاه می کردم که سرما همه اون زیبایی ها را از باغچه گرفته بود باخودم
فکر می کردم و خا طرات را مرورمی کردم تا اومدم به خودم بیام و خاطرات
کهنه را فراموش کنم تمام صورتم از اشک خیس شده بود آنقدر ذهنم مشغول بود
که با اینکه صورتم به سمت حیاط بود بارش بارون را نفهمیدم وقتی متوجه شدم
که بارون تند شده بود وقتی به ساعت نگاه کردم متوجه شدم که ساعت هاست با
خاطراتم سفر کرده ام اما آیا روزی هم خواهد رسید که خاطرات همانند این باران
ببارند و از ذهنم پاک شوند و آرامش به سراغ من بیاید؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام خانوم خانوما
نیستی؟ :(
سلام دوست عزیز.مطلب زیبایی بود .نمی دونم دقیقا چی باید گفت اما یک چیزو خوب می دونم و در زندگی تجربش کردم.
اونم این که فراموشی یه نعمت خدادادی .همه چیز رو با زمان بسپار .گذر زمان برای تو آراش رو هدیه میاره .و بدون چرخ روزگار همیشه اینطور نمی چرخه..........
ما هم به روز هستیم سر بزنی خوشحال می شیم.
امیدوارم موفق و جاری باشی.........
سلام یاسی جان
به خدا گرفتارم که سر نمی زنم . منو ببخش . ولی همچنان مطالب زیبایی داری .
سلام ، یاسمین جان
این اولین باری است که به وبلاگ زیبای تو سر می زنم . واقعا و بدون تعارف بهترین وبلاگ عاشقانه ای بود که من تا حالا دیدم ( البته این را هم بگویم من هم خودم یه وبلاگی عاشقانه ای زدم که حرفای دلم رو اونجا می نویسم ولی به احترام حرفهای قشنگب که در دست نوشته های تو خواندم آدرسم را برایت نگذاشتم ) .
ولی خیلی خیلی دوست دارم که با تو آشنا بشم و اگر ما را قابل بدونی اگر چند لحظه ای از وقتت را در اختیار من بگذاری بسیار ممنون و سپاسگزارت خواهم بود . ای دی خودم را می گذارم تا اگر ما را قابل دانستید چند کلامی را با شما هم صحبت شوم .
هر روز افسانه های خواب آلوده ی چشمانم را،
پشت اشک های بی پروا محبوس می کنم.
نمی دانم من دیوانه شده ام یا جمیع دیوانگان در هیات عاقلان رخساره از من پوشانیده اند.
حسی می گوید این روزگار بی شرم،
نامردانه سیطره اش را بر چشمهای بی پروای من گسترانیده است.
نمی دانم. نمی دانم در این برهوت بر من دیوانه چه خواهد گذشت.
*****
مهربانم همراه تنهایی های من شو.
سلام خوبی؟ یاااسی کجاایی؟
منو تنها نذار....آی رو قلبم پا نذار
یاسی دعا کن من نیازم برآورده بشه به دعات برای یه نفر نیازمندم.
خوش باشی باااااااااای
سلام
یاسمین ... خانم یاسمین
کجایی ...؟
شنبه
یکشنبه
... و امروز دوشنبه
* * *
این نوشته رو که دیدم یاد یه مطلبی افتادم ، می دونی تصمیم گرفته بودم تو اون وبلاگ هیچ وقت چیز دیگه ایی ننویسم ...
چونکه با چندتا پست اول وبلاگ هیچ میونه خوبی نداشتم
برام یاداور حماقت و با عجله تصمیم گرفتن بود ، یاد آور اینکه به یک انسان معتاد شده بودم
دوست داشتن و عاشق بودن خیلی خوب هست
( ولی وابستگی و اعتیاد و لجاجت و .. نه .. اینا با عشق فرق داره )
بعدش آبان ماه یه مطلبی نوشتم ولی زدم تو آرشیو
دوباره گفتم اون پستای اولی رو پاک کنم ...
به خاطر همون چیزایی که دوست داریم بارون پاکش کنه
... می دونید یاسمین توی دنیا یه فراموشی بیشتر وجود نداره و اونم آلزایمر هست
( که اصلاْ چیز خوبی نیست )
* * *
نمی دونم تا چه حد با نلسون ماندلا آشنایی دارین
اون بعد از سال ها اسارت در زندان های رژیم آپارتاید و هنگامی که به ریاست جمهوری آفریقای جنوبی رسید
و هنگامی که در یک همایش عمومی در کیپ تاون ( پایتخت آفریقای جنوبی ) شرکت کرد .
یه جمله ای رو به زبون آورد ... خیلی جالب بود
گفت :
من نمی تونم گذشته هارو فراموش کنم ولی می تونم گذشت داشته باشم و از کنار اونا بگزرم
ماندلا در حالی که می تونست ُ گذشت کرد
( چه قدر شبیه سخنرانی شد این نوشته )
می خوام اینو بگم که هر مشکلی .. هر چیزی ... شادی و غم .. اینا فراموش شدنی نیست
من که اونارو به عنوان تجربه می بینم
مثلاْ همون نوشته های اولیه وبلاگ خودم .... یه جورایی سند ساده لوح بودن و فراموش کاریام هستش ...
.. بگذریم
یه سری بزن ...
البته ... لطفاْیه سری بزنید
سلام یاسمین خانم
وبلاگت را دیدم خیلی قشنگ بود
دوست دارم با شما دوست دوست بشم و شما را از تنهائی در بیارم
من از بوشهر هستم و آقا هستم نه خانم
منتظرتون هستم عزیزم
در هنر خوشنویسی فعالیت دارم
وبلاگتون مطالب زیایی داره.
من لینک شما رو با اجازه تو وبلاگم قرار دادم .خوشحال می شم اگه شما هم لینک منو تو وبلاگتون
http://sama-love.blogsky.com
سلام یاسمین عزیزم....از دستت دلخورم....همین...
اونا پاک نمیشن اما کمرنگ میشن . خودمم تازه دارم میرسم بهش !!!
سلام بر همه دوستان صبور و با وفا...
سلام یاسمین عزیز....
ببخشید که این قدر دیر اومدم آخه یه مدتی نبودم...
مثل همیشه به دلم نشست...
آیا واقعا چنین روزی هست که خاطرات از ذهنمان پاک شوند فکر نکنم واسه عاشقای حقیقی چنین روزی در کار باشه....
موفق باشی گلم........
سلام
من هیچ وقت کسی رو فراموش نکردم ولی داشتم نابود می شدم
تا یه کم نجات پیدا کردم
و اما . . . .
هیشه دنبال این بودم که فردا خوشبختی به سراغم مید
فردا ها گذشت و خوشبختی نیود
می دونی آخه خوشبختی همین روزها که گذروندم تا به خوشبختی بر سم
سلام خوبی یاسی؟ من غلط بکنم تو رو فراموش کنم و.....
گفتی که یاااااار دل شکستگااانی
ما هم دل شکسته ایم ای دوووووووست
خوش باشی آپ هستم منتظرت باااااااااای گل زیبایم
سلام ...
آره منم در حسرت یک چنین روزیم ... ولی فکر نکنم بهش برسم ... ایشالا که واسه تو اتفاق بیوفته ...
یاسمین جون این اولین باری بود که کسی رو مثل خودم غمگین دیدم راستی منم همشهری تو ام منم اهل شهر غمم منم آرزو میکنم روزی خاطرات تلخم رو بتونم فراموش کنم باز خوبه که تو وبلاگ ساختی من حتی دیگه حال این کارم ندارم از سر وقت تلف کردن پای اینترنت نشستم بازم بهت سر میزنم مواظب خودت باش
یاسمین عزیز هیچ نیازی به گریستن نیست چرا که ابرها همیشه حاکی از اندوه درونی ماست که کسی از آن مطلع نیست جز خودمان
امیدوارم همیشه شاد ببینمت
سلام
وب خوبی دارید
شاد و پیروز باشید
شب می رسید از راه،
- غمگین، بی ستاره، بی صفا، بی ماه ! -
می دید دریا را که آوازی نشاط انگیز می خواند !
صیدی به دام افکنده !
خوش می رقصید و گیسو می افشاند !
تا با کدامین خون تازه، تشنگی را بنشاند !
سلام
خاطرات رو دوست دارم هرچند تمومش زیبا نیستند ولی همش تجربیاتم هستند.خاطرات به ثانیه تکرار میشوند..... بیا پیش خودم یه سر!
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
سلام دوست من
ولادت با سعادت هشتمین اختر تابناک ولایت شمس الشموس انیس النفوس ولی نعمت مردم ایران علی ابن الموسی الرضا رو به شما دوست عزیز تبریک میگم و امیدوارم که در سایه رحمت بی کران حضرت حق همیشه شاد باشید و امیدوار
ـــــــــــــــــــــــــــامضاء : تنــهاتـرین تنــهایـان
این حرفای قشنگت خیلی حالمو عوض کرد ،
کاش می شد منم مثل خودش راحت فراموشش کنم ...
یه قطره اشک هم نریخت فقط تماشاچی اشکام بود...
تماشاچی
تماشاچی ............................... .
از مطالب خوبت خیلی استفاده کردم
خوب من تو رو خوب درک می کنم چون من هم مثل تو
بودم...
امیدوارم همه چیز درست بشه
راستی میتونیم باهم تبادل اطلاعات داشته باشیم
به من سر بزن...........