در یک روز بارانی با تو آشنا شدم؛
رفتیم،
گفتیم،
خندیدیم،
چقدر خوش بودیم
خیس شدیم!
و هنوز باران میبارید که
از هم گذشتیم؛
تو به سوئی رفتی و من به دیگر سو
و حالا وقتی باران می بارد نمی دانم بخندم یا گریه کنم؟
زیرِ باران کدام خاطره را نگاه دارم
بشویم وکدام را
سلام خوبی :)
به خدا شرمندم که تازگی ها کار و زندگی مجال نمیده زود به زود سر بزنم ولی میدونی که در هر صورت میام :) میبینم از من اکتیو تری و ... :)
قشنگ بود اگر چه کمی غم انگیز ولی زیبا :)
سلام
به نظرم با یه لبخند روی لبات به گریه ات ادامه بده..
من که گریه رو خیلی دوست دارم
سلام یاسمین جون
وبلاگ زیبایی داری مخصوصا مطالبی که توش نوشتی
راستی یه چیزی میدونم نشدنیه ولی باید هر دو خاطررو از یاد برد و اگه لازم باشه باریدن بارون رو
من همین کارو کردم فقط با یه تفاوت که واسه من زیر برف بود و حالا هم همه چیز حتی بارش برف رو از ذهنم پاک کردم
امید وارم موفق باشی
به من هم سر بزن خوشحال میشم
علی علی
سلام ...
یاد این شعر افتادم که میگه
میخوام اینجا با تو باشم زیر بارونا دوباره
ولی افسوس نه تو هستی نه دیگه بارون میباره ...
دوست عزیزم:
شکوفه های نگاه توست که عطر خاطره های دور را به یادم می آرد
سخاوت دستهای زیبای توست که گل عشق در باغچه خانه مان می کارد
واژه های قشنگ و پر معنای توست که در دفتر عشقم به یادگار می ماند
اندوه از دست دادن توست که غبار مرگ بر دلم می افشاند
قربانت صابر
سلام یاسی جوونم! اصلا به خاطرش هیچ وقت گریه نکن! چشایه نازتو خراب نکن! یا حق!
منم منتظر بارونم ! نمیدونم وقتی اومد خوشال بشم یا ناراحت !
سلام ..
خیلی زیبا نوشتی عزیزم ...
واقعا درکت می کنم ... چون چنین اتفاقی برای منم افتاده ..
ولی چه میشه کرد بجر توکل بخدا ....
به امید ظهورش
در پناه حق
از پنجره خاکستری اتاقم
به کوچه خلوت خاطرات خیره شده ام
و به آن می اندیشم که اگر تمام رؤیاهایم را می نوشتم
اکنون تمام دشتها؛ سرشار از تکه کاغذهایی بود
که ارمغان آهی بودند
و یادگار لحظه های عاشقی ؛؛
که سرنوشت با دستان حسود خود آنها را در هم درید ..
سلام یاسمین عزیز
زیبا و لطیف می نویسی.
My Camera در انتظار گفتار سبز توست.
تا دیداری دیگر بدرود.
سلام خوشی خوبی وبلاگت حرف نداره خوشحال می شم به منم سر بزنی و نظرت رو بگی راستی تبادل لینک رو بودی بگو بای
سلام...
خوندم مثل همیشه.
زیبا بود