من لب را در سکوت
و سکوت را در شب
وشب را در بستر به خاطر تپیدن
واندیشیدن به تو دوست دارم
من عشق را در امید
و امید را در تو
و تو را در دل
و دل را برای به موقع تپیدن برای تو دوست دارم
من خزان را به خاطر رنگهایش
بهار را به خاطر شکوهش
زندگی را به خاطر امیدهایش
و خودم را به خاطر تو دوست دارم
خیلی عالیست
سلام
این یکی هم گل کاشتی...
ولی کاش که میفهمیدن...
زیباست به اندازه قطره اشک صادقانه ات :)
به نام تنها پناه آشفتگان دیارسرنوشت تقدیم به توکه هنوزهم تکهای ازآسمان درچشمانت،جرعهای ازدریا دردستانت وتجسمی زیبا ازخاطره ایثار گلهای سرخ درمعبدارغوانی دلت به یادگارمانده است. نخستین چکه ناودان بلند یک احساس رادرقالب کلامی ازجنس تنفس باغچههای معصوم یاس به روی حجم سپید یک دفترمیریزم وآن رابا لهجه همه پروانه صفتهای این گیتی بیانتها به آستان نیلوفری دل زلالت هدیه میکنم. در پناه خالق نیلوفرها مهربان و شکیبا بمانی
سلام دوست عزیز وبلاگ من منتظر حضور گرمتان هست و نظر گرانبهایتان را در کمال محبت در گنجینه ی نظرات نگهداری میکند
سلام
با یک دل غمگین به جهان شادی نیست.......
سلام خوبید؟ ...
باز هم ممنون...
خوشحال می شم که شما هم تا برام بنویسید...
هر چی ... نمی دونم
مرســــــــــی
دوست داشتم
خیــــــــــــلی
سلام یاسمین خانم
جالب بود
شرمنده چند وقتی بهت سر نزدم
فعلا