رو ازت دزدیدو به جاش یه زخم همیشگـی رو به قلبت
هدیه داد زل بزنی و بـه جای اینکــه لبریز کینه و نفرت
شی ، حس کنـی هنوزم دوسش داری...
چه قدرسخته دلت بخوادسرت رو بازبه دیواری تکیه
بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده...
چه قدر سخته تو خیالت ساعتـها باهاش حرف بزنی
اماوقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی...
چه قدر سختــه وقتی پشتت بهشه دونه های اشک
گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه
هنوزم دوسش داری...
چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار
بار تو خودت بشکنی و اون وقت آروم زیر لب بگی :
گل من باغچه نو مبارک
خدا خیرت بده
سلام
حدیث دل تنها قصه ایه که پایان نداره
سعی کن گذشته رو فراموش کنی و به اینده دلخوش باشی